دین اسلام در مواجهه با آداب و رسوم قبایل و ملل مختلف، واکنشهای متفاوتی نشان داده است. برخی را بهکلی نفی کرده است، برخی را با تغییر در شکل یا محتوای آنها پذیرفته و نسبت به برخی نیز بیتفاوت مانده است. از مواردی که با تغییر در شکل یا محتوای آنها، بهعنوان باور یا عملی اسلامی تلقی میشوند، به احکام «امضایی» تعبیر میشود. بدین معنا که اسلام یک رسم رایج عرفی را با ایجاد تغییراتی در آنها مورد امضا و پذیرش قرار داده است.
یکی از سنتهای ایرانی که در تاریخ جمهوری اسلامی مورد امضا قرار گرفته است و با تغییر در محتوای آن، از ظرفیتهایش برای پیشبرد اهداف نظام سیاسی استفاده شده، همین نامگذاری سالها بوده که بهصورت سنتی رایج در بین رهبران جمهوری اسلامی درآمده است. در این امضا، دیگر نام سال برمبنای نام یک حیوان انتخاب نمیشود و معنایی سعد یا نحس برای آن تعیین نمیگردد، بلکه برمبنای سالی که گذشت و اقتضائات و شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، برای سالی که در پیش روست، نامی برگزیده میشود و بخشی از موضعگیریهای رسمیِ کلانِ نظام در راستای این نامگذاریها به کار گرفته میشوند.
بر این اساس، رهبر معظم انقلاب همهساله در روز آغازین بهار، نامی برای هر سال انتخاب کرده و آن را به اطلاع عموم مردم میرساند. هریک از این نامگذاریها برمبنای تهدیدها و فرصتها، مقتضیات داخلی و بینالمللی، وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... انتخاب میشوند و هر نام بار معنایی خویش را یدک میکشد. در مواجهه با این نامگذاریها، در بین نخبگان و عامهی مردم، واکنشهای مختلفی صورت میگیرد و ما در این مختصر، به اعتبار تقسیم جامعه بهصورت کلان به دو طیف نخبگان و عامه، ابتدا گونهشناسیای از این واکنشها را برمیشماریم و سپس با فرارفتن از این گونهشناسی، برخی تأثیرات کلان این نامگذاریها را ذکر میکنیم.
در مواجهه با این نامگذاریها طیفهای مختلفی در بین نخبگان و عامهی مردم وجود دارند که ما بهصورت کلی دو سر این طیف را «پذیرش با میل و رغبت و از روی باور» و «نفی و بیرغبتی کامل و مخالفت» مینامیم و در میان این دو سر طیف، گونههای دیگر مواجهه وجود دارد که در ادامه آنها را برمیشماریم. نکتهی لازم به ذکر اینکه مواجههی کلیِ هرکدام از این طیفها با این نامگذاریها از یکسو بیارتباط با پایگاه معرفتی و نظام اندیشهای، طبقهای و سیاسی آنها نیست و از سوی دیگر، بیارتباط با نگرش آنها به کلیت نظام سیاسی و جایگاه رهبری در این نظام نیست. این طیفها بهاجمال عبارتاند از:
1. باورمندان: این طیف که قطب اصلی حامیان انقلاب اسلامی و رهبری آن هستند و خود را با نام حزبالله، جناح مؤمن انقلابی و یا نامهای دیگر معرفی میکنند، براساس اینکه رهبری را نایب امام عصر (عج) میدانند و برای کلام رهبری علاوه بر اقتضائات سیاسی-اجتماعی، حجیت شرعی نیز قائلاند، خود را موظف به تلاش در راستای تحقق شعار سال میدانند. آنها هر نامگذاری برای سال توسط رهبری را بهترین نامگذاری میدانند؛ چراکه رهبری را انسانی حکیم و هوشمند میشناسند که در پسِ شعار سال، خطوط کلی حرکت نظام در سالی که پیش روست را ترسیم میکند. این طیف در هر دو قشر نخبگان و عامهی مردم، افراد بسیاری را شامل میشود.
2. شعاردهندگان: طیف دیگر، کسانی هستند که نامگذاری هر سال برای آنها بیش از هرچیز، موضوعی برای سخنرانی است و در این سخنرانیها نیز غالباً چیزی بیش از تکرار همان عنوان را با اندکی شرح و بسط مفهومی، بر زبان جاری نمیکنند. این طیف را میتوان به دو دسته تقسیم نمود: یکی شعاردهندگان باورمند هستند که به لوازم هر نامگذاری باور دارند، لیکن در عمل در راستای اجرای آنها آنگونه که باید، ملتزم نیستند و فقط تکرار کرده یا در راستای آنها مقاله یا کتاب مینویسند و دیگری غالباً بهاصطلاح نخبگانی هستند که در مناصب حکومتی قرار دارند. این دسته بیش از آنکه به هر شعار باور داشته باشند، بهواسطهی اقتضائات جایگاهیِ خود، آن را تکرار کرده و برای آن سخنرانی میکنند و کنفرانس میگذارند، لیکن در مسیر تحقق آن، کمترین تلاش را مینمایند. این طیف اگرچه در شعار، رهبری را نایب امام عصر (عج) میدانند، ولی در عمل، رهبری را بهمثابهی مقامی بالاتر از خویش میشمارند که قانون، آنها را ملزم به اجرای فرامین وی میکند. این طیف را غالباً در بین نیروی اجراییِ کشور میتوان سراغ گرفت.
3. بیتفاوتها: طیفی دیگر میان خود و مقتضیات نامگذاری هر سال از سوی رهبری، هیچ نسبتی نمیبینند. آنها نه در شعار و نه در عمل، به نامگذاری وقعی نمیگذارند. این طیف غالباً افرادیاند که به کار روزمره مشغولاند. البته در بین نخبگان فکریِ جامعه نیز بخشی در این طیف جای میگیرند. هرچند ممکن است در زندگی روزمره، بخشی از رفتار آنها در راستای پیادهسازی مضامین شعار سال باشد، لیکن این رفتارها اتفاقی است و عاملانِ چنین رفتارهایی حتی ممکن است نام سال را نیز ندانند. همین طیف نسبت به کلیت نظام سیاسی و تغییر و تحولات آن نیز بیتفاوتاند و غالباً در منازعات سیاسی، موضع بیطرفی دارند.
4. ناباورمندان: در شعار و عمل هیچگونه باوری نسبت به این نامگذاریها ندارند و بهصورت جستهوگریخته در راستای نقد این نامگذاریها نیز برمیآیند و یا بعضاً این نامگذاریها را به استهزاء میگیرند و در عمل نیز هیچگونه الزامی به اجرای ملزومات یک شعار در خود احساس نمیکنند. آنها نسبت به کلیت نظام سیاسی نیز به دیدهی تردید مینگرند و هرازگاهی خواستههای خویش را از طریق رسانههای جمعی یا از طریق اعتراضهای مدنی بیان میکنند. این طیف به شعارهای طیف «باورمندان» بهشدت با دیدهی تردید (و نه لزوماً انکار) مینگرند و خواستار ایجاد تغییراتی در نظام باور طیف مذکور هستند.
5. مخالفان:سر انتهاییِ این طیف موضعگیریها را باید مخالفان دانست که شعار و عملشان نقطهی مقابل نامگذاری هر سال است. طیف نخبگان این گروه غالباً سکولارها، فرقهگرایان، نیروهای غیرمذهبی و ضدمذهبی و... هستند و افراد عامهی این گروه را نیز میتوان پیروانِ گروههای مذکور دانست. آنها نهتنها با شعار سال، بلکه با کلیت نظام اسلامی سر ناسازگاری دارند و هرگاه که فرصتی دست دهد و موقعیتی پیش آید، مخالفت خویش را ابراز میدارند.
تعامل با هرکدام از طیفها باید متناسب با نظام باور آن طیف باشد و اثرگذاری آن زمانی به حداکثر میرسد که باورمندان بتوانند شعاردهندگان و بیتفاوتها را تا جای ممکن با برخورد مناسب و استفاده از فضای مفاهمه و گفتوگو و از طریق استدلال با خود همراه سازند، ناباورمندان را به خویش نزدیک سازند و از ظرفیتهای آنها برای تحقق شعارها استفاده نمایند یا اینکه حداقل از پیوستن آنها به جمع مخالفان جلوگیری نمایند و در برابر مخالفان نیز اولاً از شدت تأثیرگذاریِ مخالفت آنها بکاهند و تیغ تیز آنها را کُند نمایند و ثانیاً راههای مقابله با ترفندهای آنان را پیدا کنند. بهلحاظ ایجابی نیز طیف باورمند باید بتواند مستلزمات اجراییِ نامها را بهمنصهی ظهور برساند تا بهصورت عینی بتواند از نامگذاری سالها دفاعِ عملی نماید.
بنابراین میتوان حداقل از پنجگونه موضعگیری بهلحاظ جامعهشناختی نسبت به نامگذاری سالها نام برد که هرکدام از این موضعگیریها بیارتباط با نظام شناختی، هویتی و سبک زندگی این گروهها نیست. فراتر از این طیفبندیها و موافقتها و مخالفتها میتوان آثاری کلی بر این پیامها مترتب دانست که با وجود همهی این موضعگیریها، آثار خویش را برجای میگذارد که بهاجمال برخی از آنها را برمیشماریم:
- نامگذاری هر سال بهمثابهی تعیین خطمشی کلی نظام در قبال مهمترین مسائلی است که در هر سال در پیشِ روست و این خطمشیها در کلانترین سطح نظام صورت میگیرد.
- برجسته کردن برخی مفاهیم و از حاشیه به متن آمدن آن مفاهیم و تلاش برای منظومهسازی از این مفاهیم و گفتمانسازی از آنها در ذیل سیاستهای کلی نظام و در سطح عمومی جامعه؛ بهنحویکه این مفاهیم و گاه ارزشها که در نامگذاری سالها لحاظ میشود تا مدتی ورد زبانها عامهی مردم و بالأخص مطبوعات میشود و پیرامون آن تا حدودی بحث و تبادلنظر میشود.
- نامگذاری هر سال سبب میشود تا ارزشهای مدنظر رهبری در سطح کلان کشور مطرح شود و پیرامون هر موضوع مطروحه، کتابهای بسیاری بالأخص از سوی «باورمندان» به نگارش درآید و گفتمانسازیِ اسلامی-انقلابی را در سطح نخبگان بسط دهد.
- نامگذاری هر سال بهصورت سلبی غالباً پیشبینیکنندهی تهدیدات احتمالیِ پیش رو در هر سال است و بهصورت ایجابی القاکنندهی این نکته است که رهبری خواهان توجه دادن عموم به یک مسئلهی خاص هستند که بسیار مهم مینماید. از همین رو، توجه به انذارها و تبشیرها میتواند راهگشای بسیاری از مسائل باشد و میتوان با تبدیل تهدیدها به فرصتها، راه را برای گریز از مشکلات فراهم کرد.
- انتخاب نام برای سال از جایگاه رهبری، بهنوعی امری الزامآور از بالاترین مقام حکومتی است و مسئولین باید به مقتضیات آن پایبند باشند و در راستای آن برنامهریزی و عمل کنند، ولو اینکه به آن معتقد نباشند و از سوی دیگر، این نامگذاری از سوی مقامی دینی صورت میگیرد؛ یعنی مرجعیت تقلیدی که اکنون جایگاه حکومتی یافته و این به معنی آن است که علاوه بر جایگاه سیاسی، جایگاه مرجعیت نیز سبب میشود تا کلام رهبری برای بخشی از جامعه، حجیت داشته باشد و در راستای اجرای فرامین وی گام بردارند.
- اگر شعار سال دارای پشتوانهی استدلالی کافی برای اقناع عمومی و متناسب با نیازهای واقعی و روزمرهی مردم باشد، بخش بیشتری از جامعه به اجرای آن اقبال پیدا میکند و علاوه بر باورمندان، شعاردهندگان، بیتفاوتها و حتی ناباورمندان نیز ممکن است در این مسیر حرکت کنند. به همین جهت، تبیین استدلالی و منطقی شعار سال، از جمله ضروریات ابتدایی کار است.
بنابراین میتوان گفت رهبریِ نظام با بهرهگیری از یک سنت ایرانی، به دنبال ترسیم نظام ارزشی مدنظر خویش است. در قبال این ترسیم، همانگونه که بیان شد، موضعگیری مختلفی را با شدت و ضعف شاهد هستیم، لیکن با نگاهی کلانتر میتوان گفت نامگذاری سالها اثرات خویش را بر جامعه برجای میگذارد و هرچه این نامگذاریها با نیازهای زندگی روزمرهی عامهی مردم و تلقیهای نخبگان نزدیکتر تبیین شود، احتمال تأثیرگذار آن افزایش مییابد و این رسالت باورمندان به این نامگذاری است.
منبع : برهان
نظرات شما عزیزان: